نوشته شده توسط : محفوظ

چه کسي « سبز » را انقلاب سبز قلمداد کرد؟

 

نويسنده : دانيل مک آدامز (1)

چکيده :

نويسنده اين مقاله ضمن اشاره به نقش دولت آمريکا در طراحي و راه اندازي انقلاب هاي رنگي در چند کشور جهان، چگونگي اطلاق انقلاب سبز به اعتراضات خياباني ايران را مورد کندوکاو قرار مي دهد. وي با بررسي نقش برجسته سازمان « اقدام ملي براي دمکراسي» در صرف هزينه هاي هنگفت جهت تشويق اين قبيل اقدامات، به طرح اين ايده مي پردازد که چون فعاليت هاي اين سازمان در کنار ديگر طرح هاي دولت آمريکا براي ايجاد بي ثباتي در ايران ، از دو سال پيش کليد خورده است ، احتمال اينکه بخشي از پول هاي هزينه شده توسط اين بخش سازمان از کمپين ميرحسين موسوي در سر آورده باشد نيز وجود دارد.
همانند « انقلاب هاي رنگي» پيشين، اکنون نيز ايالات متحده آغوش گرم خود را به روي قيام « خودانگيخته»! ايرانيان در مخالفت با نتايج انتخابات رياست جمهوري گشوده شده است. اگرچه من ذره اي در غم کساني نيستم و نبايد هم باشم و هيچ آمريکايي ديگري نيز نبايد باشد-که بر کشوري هفت هزار مايل دورتر از ما، چه کساني حکومت مي کنند. اما وقتي اثر انگشت امپراتوري ايالات متحده در اين رويدادهاي تأثيرگذار فرامرزي هويدا مي شود، اين موضوع دقيقاً به من مربوط مي شود. تاکنون چندين مفسر، موضوعي را از زير غبار زمان بيرون کشيده اند که بر اساس گزارش مطبوعات، به صدور يک فرمان رياست جمهوري براي انجام عمليات هاي مخفي عليه ايران مربوط مي شود. راه اندازي عمليات هاي پنهاني عليه يک کشور ديگر، يکي از شيوه هاي رسمي رئيس جمهور به شمار مي رود. در سال 2007- که هنوز تا انتخابات اخير در ايران زمان زيادي راه بود- رئيس جمهور با « اتاق ستاره کنگره»، « گروه 8»، رهبران مجلس و کنگره ملاقاتي ترتيب داد و اجازه استفاده از چهارصد ميليون دلار را براي انجام فعاليت هاي مختلف در ايران کسب کرد؛ ازجمله، آن طور که « واشنگتن پست» گزارش کرد: « فعاليت هاي مختلف از جاسوسي، از ارتباط با فعاليت هاي هسته اي ايران گرفته تا حمايت از گروه هاي شورشي مخالف روحانيون حاکم براين کشور...» نو محافظه کار سابقه دارکنت تيمرمن درباره بازوي ديگر مداخلات فرامرزي آمريکا يعني سازمان « اقدام ملي براي دمکراسي»، در مطلبي که روز قبل از انتخابات نوشت، مشت خود را باز کرده است:« در اينجا صحبت از يک انقلاب سبز در تهران است.» جالب است. در اين فکرم که اين « در اينجا» از کجا آمده است. بدون شک تيمرمن در تهران در حال نوشتن اين مطلب نبوده است. تيمرمن در ادامه با صميميت و صداقت قابل تحسيني مي نويسد: « اقدام ملي براي دمکراسي در طول دهه گذشته، ميليون ها دلار را براي ترويج انقلاب هاي « رنگي» در مکان هايي مانند اوکراين و صربستان، آموزش تکنيک هاي ارتباطاتي و تشکيلاتي مدرن به فعالان سياسي هزينه کرده است.به نظر مي رسد که بخشي از اين پول ها به دست گروه هاي طرفدار موسوي رسيده است که با سازمان هاي غيردولتي بيرون ايران که اقدام ملي براي دمکراسي بودجه آنها را پرداخت کرده است، ارتباط دارند.» حتماً با خود مي گوييد که تبليغات گر قهاري چون تيمرمن از کجا اين چيزها را مي داند؟ خب بايد هم بداند! سازمان وهم آلود خود او يعني « بنياد دمکراسي در ايران»، در ارتباط با « عمليات هاي پنهاني و آشکار» سازمان اقدام براي دمکراسي عليه دولت ايران، با اين سازمان همکاري دارد. بنياد دمکراسي در ايران چگونه به دنبال ترويج دمکراسي در ايران با دلارهاي مالياتي ماست؟

يکي از بنيان گذاران اين بنياد جاشوا موراوچيک در مقاله اش که در « لس آنجلس تايمز» چاپ شده و عنوان گزنده « بمب ايران» را بر آن گذاشته، سرنخ جواب اين سؤال را به ما مي دهد:« صراحتاً بگويم، از نظر من، نکته آزار دهنده تر از اين واقعيت که دولت ايالات متحده به مداخلات خود در اين عصر جادويي جديد اوباما نيز ادامه مي دهد،تعداد افرادي است که درآمريکا مسخر اين رويدادها در دوردست ها شناخته شده اند، رويدادهايي که هماهنگ کننده آنها، مقوله رنگ است. بسياري از صاحب نظران در « همبستگي» با اين « انقلاب سبز»، وب سايت هايشان را به رنگ سبز درآورده اند. انگار که آنها به شکلي اميد بسته باشند که اين بار اين امر کاملاً تحقق خواهد يافت؛ که « قدرت مردم» به راستي به راه افتاده است؛ که اين يک دنياي متفکراست که درآن متصديان اهريمني! - سپاه پاسداران-، « اصلاح طلبان» به پاخاسته اي را سرکوب مي کنند که براي رسيدن به فرداي روشن، دنيايي که درآن همه خواهان آن هستند که درست شبيه به ما باشند - دمکراسي!- توييت هايي را ارسال مي کنند!.» در مواقعي مثل اکنون، من به مت تاي ب ي بزرگ رو مي آورم که بهترين مطالب تمام زمان ها را دراين باره نوشته است که ايالات متحده چگونه به درون اتحاد جماهير شوروي راه پيدا کرد: « وقتي ناظران امروزي برمي گردند و روزهاي نخست شکل گيري شوروي نگاه مي کنند، متعجب مي شوند که چگونه ممکن بوده است که مردم، آن داستان هاي خيالي را که در روزنامه هاي دولتي مي خواندند، باور داشته باشند. منظور توصيفات تکان دهنده درباره تروريست ها و خرابکاران فاشيستي است که براي مسموم کردن منابع آب، خراب کردن ريل ها و قرار دادن خرده شيشه در سوسيس ها توطئه مي کردند. پاسخ احتمالاً اين است که آنها دوست داشتند اين حرف ها را باور داشته باشند، چرا که اين چيزها در قلب هايشان بود و ازخود آنها بر مي آمد.» و اين ماجرا هنوز ادامه دارد...

پي نوشت :

1- Daniel McAdams ، نويسنده و روزنامه نگارآمريکايي.
منبع انگلیسی :
www. lewrockwell.com

 



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 395
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

از علامه جعفري مي پرسند چي شد که به اين کمالات رسيدي ؟!

ايشان در جواب خاطره اي از دوران طلبگي تعريف مي کنند و اظهار مي کنند که هر چه دارند از کراماتي است که به دنبال اين امتحان الهي نصيبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتيم. خيلي مقيد بوديم که، در جشن ها و ايام سرور، مجالس جشن بگيريم، و ايام سوگواري را هم، سوگواري مي گرفتيم، يک شبي مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا مي خوانديم و يک شربتي مي خورديم آنگاه با فکاهياتي مجلس جشن و سرور ترتيب مي داديم.

يک آقايي بود به نام آقا شيخ حيدر علي اصفهاني، که نجف آبادي بود، معدن ذوق بود. او که، مي آمد من به الکفايه، قطعا به وجود مي آمد جلسه دست او قرار مي گرفت.

آن ايام مصادف شده بود با ايام قلب الاسد (۱۰ الي ۲۱ مرداد) که ما خرما پزان مي گوييم نجف با ۲۵ و يا ۳۵ درجه خيلي گرم مي شد. آن سال در اطراف نجف باتلاقي درست شده بود و پشه هاي بوجود آمده بود که عربهاي بومي را اذيت مي کرد ما ايرانيها هم که، اصلا خواب و استراحت نداشتيم. آن سال آنقدر گرما زياد بود که، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اينکه حجره من رو به شرق بود. تقريبا هم مخروبه بود. من فروردين را در آنجا بطور طبيعي مطالعه مي کردم و مي خوابيدم. ارديبهشت هم مقداري قابل تحمل بود ولي ديگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود. گرما واقعا کشنده بود، وقتي مي خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل اين بود که با دست نان را از داخل تنور بر مي دارم، در اقل وقت و سريع !

با اين تعاريف اين جشن افتاده بود به اين موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما، تلفات هم گرفته بود، ما بعد از شب نشستيم، شربت هم درست شد، آقا شيخ حيدر علي اصفهاني که، کتابي هم نوشته بنام «شناسنامه خر» آمد. مدير مدرسه مان، مرحوم آقا سيد اسماعيل اصفهاني هم آنجا بود، به آقا شيخ علي گفت : آقا شب نمي گذره، حرفي داري بگو، ايشان يک تکه کاغذ روزنامه در آورد.
عکس يک دختر بود که، زيرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها»، «زيباترين دختر روزگار» گفت: آقايان من درباره اين عکس از شما سوالي مي کنم. اگر شما را مخير کنند بين اينکه با اين دختر بطور مشروع و قانوني ازدواج کنيد – از همان اولين لحظه ملاقات عقد جاري شود و حتي يک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگي کنيد، با کمال خوشرويي و بدون غصه، يا اينکه جمال علي (ع) را مستحبا زيارت و ملاقات کنيد. کدام را انتخاب مي کنيد.

سوال خيلي حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زيارت علي (ع) هم مستحبي. گفت آقايان واقعيت را بگوييد. جا نماز آب نکشيد، عجله نکنيد، درست جواب دهيد. اول کاغذ را مدير مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهاني گفت : سيد محمد! ما يک چيزي بگوئيم نري به مادرت بگوئي ها؟ معلوم شد نظر آقا چيست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زير خنده.

کاغذ را به دومي دادند. نگاهي به عکس کرد و گفت: آقا شيخ علي، اختيار داري، وقتي آقا (مدير مدرسه) اينطور فرمودند مگر ما قدرت داريم که خلافش را بگوئيم. آقا فرمودند ديگه! خوب در هر تکه خنده راه مي افتاد. نفر سوم گفت : آقا شيخ حيدر اين روايت از امام علي (ع) معروف است که فرموده اند: «يا حارث حمداني من يمت يرني» (اي حارث حمداني هر کي بميرد مرا ملاقات مي کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علي (ع) را ملاقات مي کنيم! باز هم همه زدند زير خنده، خوب اهل ذوق بودند. واقعا سوال مشکلي بود.

يکي از آقايان گفت : آقا شيخ حيدر گفتي زيارت آقا مستحبي است؟ گفتي آن هم شرعي صد در صد؟ آقا شيخ حيدر گفت: بلي. گفت: والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )

نفر پنجم من بودم. اين کاغذ را دادند دست من. ديدم که نمي توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدي، گفتم: من يک لحظه ديدار علي (ع) را به هزاران سال زناشويي با اين زن نمي دهم. يک وقت ديدم يک حالت خيلي عجيبي دست داد. تا آن وقت همچو حالتي نديده بودم. شبيه به خواب و بيهوشي بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غير عادي، حجره رو به مشرق ديگر نفهميدم، يکبار به حالتي دست يافتم. يک دفعه ديدم يک اتاق بزرگي است يک آقايي نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قيافه اي که شيعه و سني درباره امام علي (ع) نوشته در اين مرد موجود است. يک جواني پيش من در سمت راستم نشسته بود. پرسيدم اين آقا کيست؟ گفت: اين آقا خود علي (ع) است، من سير او را نگاه کردم. آمدم بيرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسيده دست نفر نهم يا دهم، رنگم پريده بود. نمي دانم شايد مرحوم شمس آبادي بود خطاب به من گفت: آقا شيخ محمد تقي شما کجا رفتيد و آمديد؟ نمي خواستم ماجرا را بگويم، اگر بگم عيششون بهم مي خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضيه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خيلي منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سيد اسماعيل (مدير) را خطاب به آقا شيخ حيدر گفت : آقا ديگر از اين شوخي ها نکن، ما را بد آزمايش کردي. اين از خاطرات بزرگ زندگي من است».

 

 



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
:: بازدید از این مطلب : 342
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

به گزارش شیعه آنلاین، مرد میانسالی از شهر شیراز که خواست نامش فاش نشود، با خبرنگار ما تماس گرفته و ماجرای تلخ سفر خود و همسرش به سرزمین وهابیت را چنین بازگو کرد: سال 1362، به همراه همسرم برای گذراندن ماه عسل و ادای حج عمره، راهی عربستان شدیم. چهارمین روز حضورمان در شهر مکه مکرمه، با همسرم قرار گذاشتیم به دیدن مناطق اطراف مکه برویم. برای این کار یک تاکسی دربست گرفتیم.

بعد از سه چهار ساعت گردش، راننده تاکسی ما را به یک رستوران سنتی برد تا ناهار بخوریم. به رغم اینکه از ظاهر وهابی‌گونه آقای راننده خوشم نمی‌آمد اما به وظیفه انسانی خود عمل کرده و او را نیز به ناهار دعوت کردم. در میز کناری ما نشست و غذای خود را با سرعت تمام کرده و اجازه گرفت تا در ماشین منتظر بماند. وقتی ناهارمان تمام شد و از رستوران خارج شدیم، دیدم در کنار کیوسک تلفنی که در مقابل رستوران قرار داشت ایستاده و دارد تلفن حرف می‌زند.

تا ما را دید، با دست اشاره کرد که سوار شوید، یک دقیقه دیگر می‌آیم. رفتارش خیلی طبیعی بود. مدتی نگذشت که آمد و باز هم به حرکت در آمدیم. با زبان عربی و لهجه غلیظ خود به من فهماند که می‌خواهد ما را به منطقه‌ای زیبا و دیدنی ببرد. سرم را به نشانه موافقت تکان دادم. حدود نیم ساعت در راه بودیم. حس خوبی نداشتم اما گذاشتم به حساب هوای گرم و آفتاب سوزان عربستان. ناگهان به منطقه‌ای پر از نخل رسیدیم. تاکسی را در مقابل یک باغ نسبتا بزرگی که جلوی درب ورودی آن مردی با چهره بسیار زشت وهابییون ایستاده بود، نگه داشت. آن مرد وهابی تا راننده تاکسی را دید، درب را باز کرد.

تا خواستم از راننده بپرسم ما را به کجا می‌بری، وارد باغ شدیم. حدود 50 متر که جلو رفتیم، تاکسی را جلوی ویلایی که در آن باغ بود نگه داشت و با اشاره از من خواست تا با او پیاده شوم. با اینکه نمی‌دانستم که قرار است به کجا بروم ناخودآگاه پیاده شدم و به داخل ویلا رفتیم. درب را که بست، سه مرد سیاه چهره به سمت من حمله‌ ور شده و دست و پاهایم را بستند و روی دهانم را چسب زدند. هرچه خواستم مقاومت کنم و فریاد بزنم، دیگر فایده‌ای نداشت. ناخودآگاه شروع کردم به اشک ریختن. کل ماجرایی که قرار بود تا دقایقی دیگر بر سر من و همسرم رخ دهد از جلوی دیدگانم گذشت. فشارم افتاد و از حال رفتم و دیگر نفهمیدم چه شد.

بلند شدم خودم را در یکی از درمانگاه‌های مکه یافتم. هرچه داد می‌زدم و سراغ همسرم را می‌گرفتم، هیچ کس به من محل نمی‌داد و فکر می‌کردند که از درد دارم فریاد می‌زنم برای همین به من مسکن ‌زدند. یکی دو روز بعد، یکی از پرستاران به همراه مردی افغانی که فارسی بلد بود پیش من آمدند. ماجرا را برای مرد افغانی گفتم و از او خواستم تا مرا کمک کند. او گفت: من فقط می‌توانم برای خروجت از اینجا به تو کمک کنم. خوشبختانه چون دلارهایی که در جیبم بود را نزده بودند، توانستم مخارج درمانگاه را بپردازم. وقتی خارج شدم به همراه همان مرد افغانی به مرکز پلیس رفتیم و بعد از کلی توضیح دادن، گفتند هیچ کاری از دست ما بر نمی‌آید.

آنقدر ماجرا برایم غیرقابل باور بود، حتی به ذهنم نیامد که با سفارت جمهوری اسلامی ایران ارتباط برقرار کنم. فورا بلیط برگشت را هماهنگ کردم و به ایران بازگشتم و بعد از شیراز به تهران رفتم و به سفارت سعودی مراجعه کردم اما بعد از اینکه یکی دو هفته مرا دواندند، باز هم جوابی دریافت نکردم. دیگر داستان کاملا برایم روشن شده بود. می‌دانستم آن وهابییونی که چنین رفتاری با من داشتند، چه بلایی سر همسرم آورده‌اند.

سال‌ها از آن ماجرای فراموش نشدنی و تلخ گذشت. سال 1386 به سفر حج واجب مشرف شدم. نزدیک خانه خدا ایستاده بودم که ناگهان زن نقاب‌داری که کودکی در بغل داشت، به من نزدیک شد و گفت: سلام، علی آقا؟! با سکوت به او نگاه کردم، چند لحظه بعد گفتم: شما عربید؟ نقاب را بالا زد. همسرم  را دیدم که دارد اشک می‌ریزد. زبانم بند آمد. ناخودآگاه شروع کردم به اشک ریختن. نفسم بالا نمی‌آمد. حدود پنج دقیقه سکوت کردیم. بعد شروع کرد به حرف زدن.

گفت: آن روز بعد از اینکه داخل ویلا رفتی، راننده آمد و مرا صدا کرد. فکر کردم می‌خواهد مرا پیش تو ببرد. وقتی وارد ویلا شدم دست و پای مرا بستند. هرچه فریاد زدم و گریه کردم فایده نداشت. آنها بدون توجه به من، با هم حرف می‌زدند. ناگهان یکی از آنان فریاد زد. حس کردم دارند با هم دعوا می‌کنند. کمی خوشحال شدم. گفتم شاید عذاب وجدان گرفته‌اند. نیم ساعت طول نکشید، یک شیخ وهابی آمد و خطبه طلاق مرا جاری کرد و همانجا مرا به عقد یکی از آن سه نفر درآورد. باورم نمی‌شد. به زور مرا سوار ماشین کرد و به خانه دیگری که در آن دو خدمتکار فیلیپینی بود، برد. از آن روز به بعد اجازه نداشتم از خانه خارج شوم. فهمیدم که ناخواسته زن آن مرد شده‌ام.

هیچ کاری از دستم برنمی‌آمد. آن دو خدمتکار مرا دقیقا زیرنظر گرفته بودند برای همین نمی‌توانستم کاری بکنم. الان این بچه را هم که می‌بینی چهارمین فرزند من است. پدرش او را «عثمان» نامیده. بزرگ تر از این هم دو پسر به نام «فهد» و «عمر» و یک دختر به نام «حفصه» دارم. من نمی‌دانم ..

سکوت کرد، در حالی که هنوز اشک می‌ریخت چند لحظه در چشمانم خیره شد و بعد فرزندش را بغل کرد و رفت. آنقدر بهت زده شده بودم که حتی دنبالش هم نرفتم.



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

 

 

«فتنه» واژه‏اى است كه همه از آن وحشت دارند و نتيجه آن را شوم و ناگوار مى‏دانند، ولى فتنه چيست؟ و نشانه‏هاى آن كدام است؟

فتنه به حوادث پيچيده‏اى مى‏گويند كه ماهيّت آن روشن نيست؛ ظاهرى فريبنده دارد و باطنى مملوّ از فساد؛ جوامع انسانى را به بى‏نظمى، تباهى، عداوت، دشمنى، جنگ و خونريزى، و فساد اموال و اعراض مى‏كشاند. و از همه بدتر اين كه قابل كنترل نيست.

غالباً، در ابتدا چهره حق به جانبى دارد و ساده انديشان را به دنبال خود مى‏كشاند و تا مردم از ماهيّت آن آگاه شوند، ضربات خود را بر همه چيز وارد ساخته است.

فتنه‏ها، هيچ قانونى را به رسميّت نمى‏شناسند؛ ممكن است در يك شهر همه چيز را به آتش كشد و در كنار آن شهر ديگرى باشد كه در امان بماند. فتنه همان‏گونه كه امام عليه السلام در فراز بالا بيان فرمود، مانند گِردباد است كه همه چيز را با خود مى‏چرخاند و مى‏برد و گاه ديده شده گردبادهاى سنگين، انسانها، حتّى اتومبيل را از جا كنده و به آسمان برده و به هر سو پرتاب مى‏كنند!! فتنه‏ها نيز با شخصيّت‏هاى بزرگ اجتماعى، دينى، علمى و سياسى و با اموال مردم و سرمايه‏هاى جامعه، همين كار را مى‏كند.

مى‏دانيم گردبادها بر اثر وزشِ دو جبهه قوىّ باد در دو جهت مخالف، پيدا مى‏شود؛ يعنى دو جبهه مخالف در هم مى‏پيچند و به گرد هم مى‏گردند و گردباد را به‏ وجود مى‏آورند؛ فتنه‏ها نيز بيشتر از اختلافات بر مى‏خيزد؛ آنگاه كه دو جناح، بى‏فكر و بى‏مطالعه، بى‏رحمانه به جان هم مى‏افتند، فضاى جامعه را تيره و تار مى‏سازند، نتيجه‏اش آن است كه گردبادهاى حوادث و ناامنى، همه چيز را از بيخ و بن مى‏كند و نابود مى‏سازد!

به همين دليل، در برابر حوادث اجتماعى بايد خوش بينى‏ها را تا حدّى كنار گذاشت و درباره كسانى كه روى صحنه و پشت صحنه هستند، دقّت كرد و سوابق آنها را بررسى نمود و اگر فتنه‏اى در كار است، مردم را با خبر ساخت و اين وظيفه انديشمندان هر جامعه است.

جنگ‏هايى كه در دوران حكومت امير مؤمنان على عليه السلام به وقوع پيوست، هر كدام نمونه بارزى از فتنه بود؛ در «جنگ جمل»، «عايشه» همسر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر شتر سوار كردند و دو نفر از صحابه پيامبر- كه سوابق نسبتاً خوبى در اسلام داشتند- بر اثر هوا و هوس و وسوسه‏هاى شيطان آتش فتنه را بر افروختند و نخستين بانگ اختلاف را در امّت اسلامى سر دادند؛ در اين ميان، نزديك به بيست هزار نفر از مسلمانان در اين آتش فتنه سوختند و خانه‏هاى زيادى ويران شد. تا آن كه با تدبير اميرمؤمنان على عليه السلام آتش فتنه خاموش گشت.

فتنه «شاميان» و «جنگ صفّين» و ادّعاى واهى خونخواهى عثمان و بر سرِ نيزه كردن قرآن‏ها نمونه ديگرى از اين فتنه‏ها بود و هنوز شعله آن خاموش نشده بود، فتنه سومى از آن برخاست! گروهى از متنسّكان جاهل و متعبّدان بى‏فكر، زير پوشش «حكم فقط حكم خداست» آتش جنگ نهروان را برافروختند.

دقّت در اين نمونه‏هاى عينى، مى‏تواند تمام ويژگيهاى فتنه را كه امام عليه السلام در نهج البلاغه بيان كرده، عملًا به انسان بياموزد./انتهاي پيام/

فتنه به حوادث پيچيده‏اى مى‏گويند كه ماهيّت آن روشن نيست؛ ظاهرى فريبنده دارد و باطنى مملوّ از فساد؛ جوامع انسانى را به بى‏نظمى، تباهى، عداوت، دشمنى، جنگ و خونريزى، و فساد اموال و اعراض مى‏كشاند.



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

 

 

به گزارش خبرنگار سياسي «شبكه خبر دانشجو»، به دليل حضور نيافتن شكوري راد در مناظره «وارثان خط امام» كه عصر ديروز در سالن ابن سيناي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي برگزار شد، دانشجويان در حضور حجت الاسلام رسايي به برپايي تريبون آزاد پرداختند.

در ابتدا به دليل آزادي سياسي كه بسيج دانشجويي مطرح کرد، فرصت به يكي از دانشجويان مخالف داده شد.

وي ابتدا بيانيه بسيج دانشجويي را مورد نقد قرار داد و گفت: بايد تكليف و موضع مشخص شود؛ چرا نمايندگان مجلس در مقابل بعضي از اصول هيچ واكنشي نشان نمي دهند، اما در مقابل فردي مانند مطهري موضع گيري مي كنند و تا جايي پيش مي روند كه مي خواهند وي را از فراكسيون مجلس خارج كنند.

اين دانشجو ادامه داد: من داراي دستبند سبز هستم و بارها به اغتشاشگري متهم شده ام، اما جنبش سبز، جنبش موسوي و كروبي نيست و بر طبق توصيه مقام معظم رهبري همه را دعوت به بصيرت مي كنم.

در ادامه تريبون آزاد يكي از دانشجويان در پاسخ به دانشجوي اول گفت: چرا تمامي شبكه هاي غربي از شما دفاع مي كنند؟ آيا واقعا دولت هاي آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي بدون دليل براي اشخاصي مانند كروبي و موسوي هزينه مي كنند؟ و اگر اينها مقيد چنين حرف هايي نيستند چرا پشت رهبري را نمي گيرند؟

دانشجوي ديگر ادامه داد: افرادي كه مدعي خط امام هستند بايد در جهت خط امام قدم بردارند، نه اينكه صحبت هاي امام را دستاويز خود كنند؛ چرا که مطابق فرمايش امام، «روزي كه آمريكا از ما دفاع كرد، روز عزاست.»

وي تصريح کرد: برخوردي که در روز 14خرداد با سيد حسن شد پاسخ طبيعي مردم به عملكرد يك سال گذشته وي بود.

اين دانشجو خطاب به سيد حسن خميني بيان داشت: هنوز 20 سال از فوت امام خميني(ره) نگذشته و دانشجويان مي خواهند اين قضيه را به شما گوشزد كنند كه بر طبق نظرات امام راحل گام برداريد./انتهاي پيام/

يكي از دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي با اشاره به حمايت آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي از سران فتنه گفت: آيا شبكه‌هاي غربي بدون دليل از ميرحسين موسوي حمايت مي‌كنند؟



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 399
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

بازخواني هشدار كيهان در 20 خرداد 1388:

سناريوي آشوب و انقلاب مخملي

 

 

* يكسال پيش يعني 20 خرداد 1388 و 2 روز مانده به انتخابات، كيهان در يادداشتي هشدار داد كه سناريويي پس از شكست در انتخابات اجرا خواهد شد كه هدفش ايجاد آشوب و در نهايت شكل گيري انقلاب مخملي در ايران خواهد بود كه متن كامل اين يادداشت جهت بازخواني در زير آورده مي شود:

اطمينان تندروهاي اداره كننده جريان حامي ميرحسين موسوي كه اطراف كروبي را هم گرفته اند به شكست در انتخابات 22 خرداد 88 ، موجب شده است كه پروژه «آشوب» و «مخدوش جلوه دادن انتخابات» كه از مدت ها قبل مقدمات سخت افزاري و نرم افزاري آن -با تكيه بر الگوهاي خارجي- فراهم شده روي ميز اتاق عمليات رواني جريان اصلاح طلب قرار گيرد. ازحدود يك هفته پيش، يعني از زماني كه پيروزي هاي قاطع احمدي نژاد در مناظره هاي انتخاباتي آغاز شد، موجي از اقبال مردمي نسبت به كانديداي اصولگرا ايجاد شد كه به نظر مي رسد اكنون در اوج قرار دارد. اوج گيري راي احمدي نژاد و قطعي شدن پيروزي او در دور اول انتخابات اكنون در تمام نظرسنجي هاي انجام شده توسط مراكز معتبر ظاهر شده است و بالا گرفتن استقبال هاي مردمي از احمدي نژاد در تهران و شهرستان ها نيز شاهد ديگري است كه نشان مي دهد جريان تندرو ديگر نمي تواند اميدي به نتيجه گرفتن از انتخابات 22 خرداد داشته باشد.

بخشي از جريان اصلاح طلب مانند برخي چهره هاي كليدي مجمع روحانيون البته از مدت ها قبل از ايده پيروزي در انتخابات عبور كرده و آن را ناممكن ارزيابي مي كردند اما اكنون اين طرز فكر در حال فراگير شدن در جبهه اصلاحات است و تقريبا همه اعضاي اين جبهه به استثناي تعداد معدودي كه در ستاد اصلي موسوي حضور دارند به اين باور رسيده اند كه نه براي «پيروزي» بلكه براي «پس از شكست» بايد فكري كرد و به همين دليل اكنون برنامه اي جدي در حال اجراست كه اولا شكست راتوجيه كرده و ثانيا آن را به بحراني براي نظام و دولت آينده تبديل نمايد. كيهان پيش از اين برخي از اجزاي اين پروژه را افشا كرده اما در اين گزارش به نحو دقيق تر و با اطلاعات به روز شده تري به آن خواهيم پرداخت.

پرده اول، تقلب

از مدت ها قبل، شايد بيش از 6 ماه قبل از انتخابات، بخشي از جريان اصلاح طلب شروع به گشودن باب بحث هايي در اين باره كرد كه روندبرگزاري انتخابات در ايران مخدوش است و حتي فخر السادات محتشمي پور همسر مصطفي تاج زاده در يك سخنراني انتخاباتي تاكيد كرد «تاكنون هيچ انتخاباتي در ايران سالم نبوده است»! در حالي كه اولا اصلاح طلبان خود مجري برخي از مهم ترين انتخابات هاي برگزارشده در ايران بوده اند و ثانيا خود آنها در برخي از اين انتخابات ها برنده شده اند. اين اظهار نظر و مواردي شبيه آن كه دراين مدت مكررا گفته شده هيچ معنايي جز چسباندن نوعي انگ پيشاپيش به انتخابات با هدف مخدوش ساختن آن نمي تواند داشته باشد.

با توجه به اينكه اساسا در انتخابات ايران به لحاظ ساختار سيستم هاي نظارتي و اجرايي دست اندركار انتخابات جابجايي موثر آرا اساسا امكانپذير نيست (خود اصلاح طلبان هم زماني كه در انتخابات مجلس ششم تصميم به دستكاري در آرا گرفتند نهايتا نتوانستند اقدام موثري انجام دهند؛ حتي در مورد انتخابات رياست جمهوري نهم هم كه اصلاح طلبان يكسره آن را مخدوش مي خوانند مي توان به اظهار نظر عبدالواحد موسوي لاري مراجعه كرد كه گفته بود آن انتخابات در نهايت صحت و سلامت برگزار شده است ) اين سوال بوجود آمد كه به راستي اگر اصلاح طلبان كوچكترين اميدي به برد در انتخابات داشتند آيا هرگز به اين گستردگي و شدت اصل انتخابات را زير سوال مي بردند؟ جريان اصلاح طلب در گسترده كردن بحث تقلب البته از حمايت و پشتيباني وسيع طرف خارجي هم بهره مند بود.

در اين مدت حجم انبوهي از مقالات و اظهارنظرها از جانب منابع غربي مي توان يافت كه مستقيما گفتمان تقلب را تاييد و تكميل مي كند. اگر بحث به همين مقدار خاتمه مي يافت و صرفا احتمال تقلب مطرح مي شد، اين امكان وجود داشت كه ماجرا بي اهميت دانسته شود ولي اين پروژه به سرعت ابعاد ديگري يافت كه صورت مسئله را كاملا دگرگون كرد.

پرده دوم، صيانت از آرا

با نزديك شدن به زمان انتخابات به تدريج اخباري منتشر شد كه اصلاح طلبان براي نخستين بار در كنار مكانيسم هاي رسمي نظارت بر انتخابات از جمله حضور ناظران سر صندوق هاي راي كه قانون انتخابات آن را به رسميت مي شناسد، در حال بوجود آوردن ساختارهايي هستند كه قرار است روز انتخابات به عنوان يك ناظر غير رسمي عمل و اظهارنظر كند. اطلاعات موجود نشان مي دهد پس پرده اين ماجرا به طور كامل دست طرف بازنده انتخابات سوم تير و افراد نزديك به اين جريان درون سازمان مجاهدين است كه هنوز تصور مي كنند در سوم تير تقلب شد كه آنها نتوانستند راي بياورند. كميته هاي صيانت از آرا ابتدا سعي كردند نوعي هويت حقوقي براي خود به وجود بياورند اما بعد كه نهادهاي قانوني تاكيد كردند هرگز آنها را به رسميت نخواهند شناخت، اين كميته ها به عنوان بخشي از ستادهاي كانديداها اما در واقع مستقل از آنها شكل گرفت.

بنا بر اخبار موثق طراحان اين پروژه نرم افزاري كامپيوتري هم تهيه كرده اند كه قرار است روز انتخابات ناظران كانديداها سر صندوق ها كه در واقع مرتبط با كميته صيانت از آرا هستند از طريق تلفن همراه خود با آن ارتباط گرفته و با وارد كردن كدهايي خاص تخلفات ادعايي خود را به بانك اطلاعاتي آن منتقل نمايند. جزوه هاي مربوط به چگونگي كار با اين نرم افزار به شكل كامل تدوين و توزيع شده است.

مطابق برخي اخبار كميته صيانت از آرا در روز انتخابات موظف به 3 كار خواهد بود: 1-انتشار ساعت به ساعت تخلفات ادعايي 2- تنظيم شكايت هاي حقوقي بر مبناي اين اطلاعات ساختگي 3- اعزام نيرو به حوزه هاي انتخابيه اي كه در آن روند راي مردم به نفع جريان مورد بحث نيست كه اگر توانستند راي را در آن صندوق ها بشكنند و اگر نتوانستند همانطور كه آموزش ديده اند مقدمات لازم براي باطل شدن راي آن صندوق را فراهم آورند. در واقع اگر فرض كنيم ادعاي تقلب تدارك پيشاپيش اصلاح طلبان براي توجيه هواداران خود به هنگام آشكار شدن شكست است، كميته هاي غير قانوني صيانت از آرا منابعي هستند كه بايد شبه مستنداتي براي اين ادعا فراهم آورند.

پرده سوم، آشوب

مجموعه اطلاعات موجود نشان مي دهد اين نگاه كه اصلاح طلبان انتخابات را باخته اند و درتدارك توجيه آنند، نگاهي ناقص به پروژه فعلي راديكاليسم غربگرا در ايران است. دو علامت كه ظرف حدود دو ماه گذشته ظاهر شده هشداري است بر اينكه ابعاد اين پروژه در واقع بسيار فراتر از صرف طرح بحث تقلب است. اول اينكه ستادهاي ميرحسين موسوي براي اولين بار در طول تاريخ رقابت هاي انتخاباتي و صد در صد تحت تاثير الگوي انقلاب هاي رنگين در كشورهاي آسياي ميانه «رنگ سبز» را به عنوان نماد كانديداهاي خود برگزيدند و از آنها خواستند خود را براي راه اندازي يك موج سبز در كشور آماده كنند.

كيهان در نخستين روز اعلام اين خبر آن را اقدامي مخملي خواند و اعضاي ستاد موسوي در پاسخ گفتند كه اقدامي مذهبي انجام داده اند نه مخملي بي آنكه بگويند اگر رنگ سبز مربوط به سادات است چرا بايد همه مردم سبزپوش شوند از جمله تعدادي از افراد حامي موسوي كه اساسا اعتقادي به اين قبيل امور ندارند!؟ دوم و مهم تر اينكه در دو هفته گذشته اصلاح طلبان هواداران خود را دعوت به حضور گسترده در خيابان ها كرده اند كه اين حضور در موارد متعددي به سرداده شدن شعارهاي تند، اغتشاش و آشوب، تعرض به مردم و خسارت زدن به اموال خصوصي و عمومي منجر شده است. اگرچه افراد حاضر در اينگونه تجمعات نسبت به انبوه مردم ايران بسيار اندكند -وحتي همه هواداران موسوي را هم در بر نمي گيرد- اما اين موضوع كه تحركات آنها مانند حمله به هواداران احمدي نژاد، سر دادن شعار عليه اركان نظام و ايجاد زنجيره هاي انساني در خيابان هاي تهران و برخي مراكز استان ها، از جانب مراكزي خاص هدايت مي شود، كاملا مستند و دقيق است. اطلاعاتي وجود دارد كه نشان مي دهد كانون هاي پشت پرده اخيرا تصميم گرفته اند ميزان خشونت و گستردگي اين تجمعات را افزايش دهند.

آنان به بهانه جشن پيروزي- كه خود مي دانند ماتم شكست است- پيشاپيش از وزارت كشور درخواست تجمع در روز بعد از انتخابات (23 خرداد) كرده اند. بنابراطلاعات موجود خبرنگاران خارجي جزء اركان اصلي اين تجمع بوده و جريان اصلاح طلب سعي دارد در اين پوشش دست به آشوب و اغتشاش زده و در مقابل دوربين بيگانگان عليه نظام موضع بگيرد. و اين دقيقاً همان نسخه اي است كه از انقلاب هاي رنگي كپي برداري شده است.

از كنار هم گذاشتن اين دو علامت و ضميمه كردن آن به بحث تقلب و صيانت از آرا مي توان نتيجه اي بسيار مهم گرفت و به ابعاد گسترده آخرين پروژه امريكا در ايران پي برد.

مقدمات انقلاب مخملي
توهم بزرگ

علائم بسيار آشكار در حال حاضر نشان مي دهد كه الگوي شناخته شده انقلاب هاي رنگي در ايران در پوشش مبارزه انتخاباتي از جانب يك گروه خاص مرتبط با كانون هاي بيروني در حال اجراست و اگرچه توفيق اين پروژه درايران چيزي جز يك توهم بزرگ نيست اما برخي از نيروهاي سياسي از جمله ميرحسين موسوي برخي احزاب و چهره هاي اصلاح طلب را به كام خود خواهد كشيد.

خلاصه داستان اين است: جريان اصلاحات اكنون قصد دارد شكست خود را كه كاملا قطعي شده به شكستي براي تمام نظام تبديل كند. برخي تحليلگران عقيده دارند اين جريان اساسا از ابتدا اعتقادي به پيروزي در انتخابات نداشته و به دنبال هدفي ديگر بوده است. روش اين است كه انتخابات زير سوال برود، كانديداي اصولگرا كه بي گمان با راي وسيع مردم انتخابات را خواهد برد محصول نوعي اراده حكومتي و راي سازماندهي شده معرفي شود، مشروعيت دولت آينده زير سوال برود و نهايتا با دخالت كشورهاي خارجي نظام از حيث ماهيت دموكراتيك آن به چالش كشيده شود و نوعي آشوب و اعتراض مزمن در كشور نهادينه گردد. اطلاعات كيهان نشان مي دهد برخي از اين گروه ها خود را براي بست نشيني در روز انتخابات مقابل وزارت كشور و استانداري ها و فرمانداري ها آماده كرده و چند روز است كه در تهران اين كار را تمرين مي كنند.

همچنين تداركات وسيعي براي آشوب و ناامني ديده شده و برخي از كانون هاي بيروني هم در حال نقش آفريني در اين صحنه هستند. ستاد موازي كه اصلاح طلبان به نام حاميان موسوي تشكيل داده بودند اكنون فعاليت هاي خود براي پيروزي او را متوقف كرده و همه انرژي خود را بر آشوب آفريني متمر كز نموده است. رسانه هاي اصلاح طلب ديروز از قول خانم زهرا رهنورد خبر دادند كه گفته است «اگر احمدي نژاد پيروز شد بدانيد تقلب شده است» و همه اينها نشان مي دهد كه برنامه ريزي وسيعي براي تدارك آشوب و ناامني براي گريز از نتيجه محتوم انتخابات آغاز شده است. تنها روش مقابله با اين پديده حفظ هوشياري، حضور گسترده در مجامع دفاع از رهبري و تفكر اصولگرايي، شركت بسيار وسيع در انتخابات و بوجود آوردن يك 23 تير ديگر است. دشمن همچون هميشه اين بار هم شكست خواهد خورد منتها به اين شرط كه كسي در اداي تكليف خود كاهلي نكند.

علائم آشكار نشان مي دهد كه الگوي انقلاب هاي رنگي در ايران در پوشش مبارزه انتخاباتي از جانب يك گروه خاص مرتبط با كانون هاي بيروني در حال اجراست و اگرچه توفيق اين پروژه در ايران چيزي جز يك توهم نيست اما برخي از نيروها از جمله موسوي برخي احزاب و چهره هاي اصلاح طلب را به كام خود خواهد كشيد.



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 475
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

 

 

به گزارش خبرنگار سياسي «شبكه خبر دانشجو»، حجت الاسلام رسايي در برنامه اي كه قرار بود عصر ديروز در قالب مناظره با عنوان «وارثان خط امام» با حضور شكوري راد در سالن ابن سيناي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي برگزار شود، حضور يافت و به دليل حاضر نشدن عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت به سخنراني پرداخت.

وي با بيان اينكه 14 عنوان كتاب هاي تحت تاليفش در دوران اصلاحات توسط مهاجراني زير تيغ سانسور رفت، افزود: با روي كار آمدن دولت هاشمي رفسنجاني بدترين انتقادها به سوي دولت موسوي نشانه رفت تا جايي كه حتي مراسم خداحافظي براي ميرحسين موسوي برگزار نشد.

نماينده مردم تهران در مجلس با اشاره به صحبت هاي مير حسين موسوي مبني بر اينكه خيانتي كه هاشمي رفسنجاني به ايران كرده هيچ كس انجام نداده است، اذعان داشت: هاشمي رفسنجاني معتقد بود بعد از جنگ بايد كشور را ساخت و زمينه دولتي پركار و پرخرج را ايجاد كرد، اما دولت اصلاحات خاتمي، پركاري دولت سازندگي را نداشت، ولي مانند آن پرخرج بود و اين دو دولت با حكومت هاي ائمه اطهار كه دولت هاي پركار و كم خرج هستند داراي تناقض بودند.

رسايي افزود: رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام براي سازندگي در كشور، خود را مجبور به استفاده از كساني كرد كه تعهد كمتري به نظام داشتند، اما داراي تخصص بودند که اين راه برخلاف شاخص امام است؛ زيرا به دليل بار دنيوي مديريت، بين اين مقوله و مسئوليت تفاوت قائل بودند، بر اين اساس شاهد بوجود آمدن طبقه تكنوكرات، اشرافي گري و ايجاد تورم در دولت وي بوديم.

وي علت قهر مردم با صندوق هاي راي را اشرافي گري دولت سازندگي دانست و عنوان كرد: اشراف گرها كم كم خود را رقيب مردم دانستند و مردم اين را حس كردند كه عده اي كه در کشورشان حاكميت مي كنند با آنها يكرنگ نيستند و در قالب اعتراض به اين قوم دو جريان منتقد دولت و موافق دولت شكل گرفت.

نماينده مردم تهران در مجلس با اشاره به زمينه فعاليت روزنامه سلام گفت: مردم براي فرار از چهره كريه دولت هاشمي به اصلاحات روي آوردند، اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه خاتمي با پز، راي مردم را گرفت، ولي راهي را بوجود آورد تا تمامي مديران دولت سازندگي به اصلاحات ريزش كنند.

رسايي در ادامه تصريح كرد: در دوران خاتمي احزاب حاكم بودند، نه مردم و لذا احزاب از وي سهم خواهي مي كردند؛ با برگزاري انتخابات نهم رياست جمهوري، افرادي كه تخريب كنندگان هاشمي رفسنجاني در مجلس ششم بودند به تقديس كنندگان وي تبديل شدند و ميرحسين موسوي كه مي گفت هاشمي خيانتكار است به صورت ناخودآگاه در دفاع از هاشمي بيانيه داد.

وي با اشاره به راي آوري احمدي نژاد گفت: مردم از ترس هاشمي رفسنجاني به آغوش وي پناه بردند كه در اين انتخابات جنگ بين اصول گرا و اصلاح طلب نبود، بلكه جنگ بين فقر و غنا بود كه به گفته امام اين جنگ حقيقي است.

نماينده مردم تهران در مجلس با بيان اينكه مدل دولت احمدي نژاد به حكومت هاي اهل بيت نزديكتر است، ادامه داد: در انتخابات دهم صف بندي ها به هم خورد و شاهد اصول گراياني مانند ناطق نوري بوديم كه براي ميرحسين موسوي سينه مي زدند؛ در اين انتخابات دو جريان مدافع اشرافيگري و مبارزه با فساد بوجود آمد.

رسايي سبزهاي موجود در جامعه را به چهار دسته تقسيم كرد و گفت: دسته اول سبزها سبز مقدس هستند كه 70 ميليون جمعيت دارند، دسته دوم سبز محترم نام دارند و آنهايي هستند كه پاي صندوق راي آمدند؛ زيرا اگر آنان نبودند حماسه 40 ميليوني رخ نمي داد؛ چرا که هر كسي كه پاي صندوق راي آمد در اصل نظام جمهوري اسلامي را تاييد كرد.

وي دسته سوم سبزها را سبزهاي معترض ناميد و عنوان كرد: تعداد معترضان در كل كشور دو ميليون نفر بود كه روز به روز نيز ريزش كردند، اما دسته چهارم، سبزهاي منحرف هستند يعني همان هايي كه شعار «نه غزه نه لبنان» سر دادند و عكس امام را پاره كردند كه بايد با آنها به طرز جدي برخورد كرد؛ آنان افرادي هستند كه اصلا در انتخابات شركت نكردند و از طريق آقازاده فراري براي ايجاد اغتشاش در كشورتامين شده بودند.

نماينده مردم تهران در مجلس خطاب به موسوي تاكيد كرد: شمايي كه دولت نهم را قانون گريز مي ناميد آيا قانوني كه توسط آن در انتخابات شركت كردي، قبول داري؟ اگر چه حتي ممكن است ظاهري از خيرخواهي داشته باشي، اما اين يك سال چه كسي از قانون مي گريخت و اين اعمال نشانه اي از زدن مهر باطل به روي خودت است.

رسايي با اشاره به بيانيه هاي قانون شكن و قانون گريز ميرحسين موسوي گفت: اين چه خط امامي است كه مجموعه حيوانات از گوگوش تا سروش در آن جمع شده اند؟ امام مي گويد همه اينها نجس هستند و هر زماني كه آنان از شما تعريف كردند به خودتان شك كنيد؛ اين نشانه سبزهاي منحرف است كه واسطه بيگانگان هستند، اما ما انقلاب را مجاني بدست نياورديم كه بگذاريم چنين افرادي آن را از ما بگيرند.

وي در ادامه افزود: تفاوت هاي جنگ نرم و سخت در اين است كه در جنگ سخت همه چيز اسرار نظامي است، اما در جنگ نرم دانستن حق مردم است؛ در جنگ سخت كافي است دشمن را بشناسي، ولي در جنگ نرم شناخت دشمني دشمن سخت تر است.

نماينده مردم تهران در مجلس با بيان اينكه وارثان خط امام و رهبري در نماز جمعه 14 خرداد راه را تبيين كردند، تصريح كرد: دليل اينكه دشمنان، امام و خط امام را از آن خود مي دانند، اما با ولايت فقيه به دشمني پرداخته اند اين است كه مانند قضيه عمر در زمان رحلت پيامبر اكرم عمل مي كنند و مي گويند قرآن كافي است.

رسايي ادامه داد: از نظر عمر قرآن يك كتاب است كه هر كس مي تواند به نفع خودش تفسير كند، اما اهل بيت و قرآن صامت هستند و در مقابل منحرفان مي ايستند و عمران زمانه، امام را صامت و ولي فقيه را ناطق مي نامند و تا جايي پيش مي روند كه با به نمايش گذاشتن مستند شاخص دادشان گوش آسمان را كر مي كند.

وي خاطرنشان كرد: چرا با گذشت 20 سال از ارتحال امام هنوز مردم وي را دوست دارند؛ زيرا امام بين فرزندش و نظام، نظام را برگزيد، اما هاشمي رفسنجاني فرزندش را تاييد كرد و مجبور شد در 22 بهمن با چندين حلقه حفاظتي بين مردم حاضر شود./انتهاي پيام/ 

نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي با اشاره به سخنان ميرحسين موسوي مبني بر ادامه خط امام گفت: اين چه خط امامي است كه از گوگوش تا سروش و تمامي منحرفان در آن قدم مي‌زنند؟



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

دیوان اشعار امام(ره)، از جمله پرطرفدارترین آثار به جای مانده از بنیانگذار انقلاب اسلامی است که مخاطبان بسیاری را در داخحل و خارج از کشور به خود جلب کرده است.

به گزارش اخلاق نیوز به نقل از خبرآنلاین، اشعار امام(ره) که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، در دیوان اشعار ایشان به چاپ رسیده، علاوه بر مقدمه و شرح پاره‌ای از اصطلاحات و واژگان بکار رفته در اشعار، حاوی 149 غزل، 117 رباعی، سه قصیده، دو مسمط، یک ترجیع‌بند و31 مورد قطعه و اشعار پراکنده است که در میان این اشعار پراکنده، بعضی به صورت غزل، بعضی به صورت دو بیتی، بعضی به صورت تک بیت و حتی بعضی به صورت مصراع است، گویا شاعر مصرعی را سروده و فرصت ادامه آن را نیافته است.

بنابراین گزارش، قطعه شعر طنزی در میان قطعات دیوان اشعار امام(ره) به چشم می‌خورد که یک مورد استثنایی است. این قطعه، به دوران تحصیل در حوزه علمیه قبل از انقلاب اسلامی، اشاره دارد:

قم بدکی نیست از برای محصـل
سنگک نرم و کباب اگــر بگــذارد
حوزه علمیه دایر است ولیـــکن
خان فرنــگی مآب اگــر بگــذارد
هیکل بعضی شیوخ قدس مآب است
عینک با آب و تاب اگــــر بگذارد
ساعت ده موقــع مطالعـــه ماست
پینکی و چرت و خواب اگــر بگذارد

«پینکی» حالتی است برای شخص خواب‌گرفته، نشسته یا ایستاده که سرش پیاپی فرود آید و دوباره ناگهانی سر را به بالا بگیرد.



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

استاد حوزه علميه قم گفتند: بيشتر مشكلاتي كه گريبان‌گير كشور شده، ناشي از بي‌تقوايي است.

 

به گزارش اخلاق نیوز به نقل از فارس، آيت‌الله العظمی عبدالله جوادي آملي ظهر امروز در جمع اقشار مختلف مردم با اشاره به مراحل تقوا اظهار داشتند: الفباي دين تقواست و تقوا خود داراي فوايد بي‌شماري است.

ایشان در ادامه يادآوري مرگ را از فوايد تقوا دانستند و افزودند: در فرهنگ انسان‌هاي مادي‌گرا مرگ پايان زندگي است و زماني است كه انسان را از پاي درمي‌آورد و به نيازهاي او اعم از خوراك و پوشاك پايان مي‌دهد.

استاد حوزه علميه با اشاره به نگرش جهان‌بيني الهي به مرگ اظهار داشتند: مرگ در اين دنيا طليعه معياد و به منزله پاييز براي انسان است.

ایشان عمل به تقوا را نيز مدنظر قرار دادند و گفتند:‌ چون فرصت باقي است و تا وقتي جان در بدن داريم، بايد در عمل به تقوا و رعايت آن بكوشيم.

آيت‌الله العظمی جوادي آملي با بيان اينكه خداوند سميع و رحيم است، افزودند: خداوند داراي دو سمع ظاهري و اعتباري است.

ایشان با درخواست از مردم به توبه به پيشگاه الهي و درخواست آمرزش گناهان از حق‌تعالي اظهار داشتند: تا فرصت داريد از خداوند درخواست آمرزش كرده و توبه كنيد؛ چون هنگام احتضار، توبه فايده‌اي ندارد.

استاد حوزه علميه قم در پايان تاريكي، مرگ، تلخي و دشواري را از آفات مرگ برشمردند و بيان كردند: آنچه پس از مرگ ما برجاي مي‌ماند اعمال و كردار ماست؛ پس بكوشيم با اعمال خوب ديگران را از خود راضي نگه داريم

 




:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
:: بازدید از این مطلب : 332
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ
 

صداي آمريکا در آستانه سالگرد دهمين انتخابات رياست جمهوري اقدام به پخش مستندي درباره زندگي، عکس ها و نحوه مرگ ندا آقا سلطان کرد و طي آن خانواده ندا براي نخستين بار در يک گفت و گوي تلويزيوني شرکت کرده و به روايت خاطراتي از خاطرات وي در دوران مختلف زندگيش پرداختند.

اين مستند توسط شبکه‌اي که سالانه 10 مستند را با توجه به وقايع مهم روز تهيه مي کند توليد شده است و کارگرداني آن را آنتوني توماس عهده دار بود و گفت و گو با خانواده ندا آقا سلطان نيز توسط سعيد کمالي دهقان روزنامه نگار ايراني صورت گرفته بود.

اين مستند به سه زبان فارسي، عربي و انگليسي تهيه شده است که بخش فارسي و انگليسي آن هفته آينده پخش خواهد شد.

شهره آغداشلو روايت اين مستند را به عهده داشت و رودابه بختيار و رويا برومند، يکي از مديران بنياد عبدالرحمن برومند پس از پخش فيلم مزبور به نقد، ضرورت و بررسي ابعاد شخصيتي ندا آقاسلطان پرداختند.

به گزارش آتی ؛رويا برومند الزام بر برخورداري از حجاب را يکي از مشکلات ندا آقاسلطان در ايران دانست و گفت:‌ وي مدام از اين امر انتقاد کرده و آن را يکي از مصاديق نابرابري زنان و مردان در جمهوري اسلامي ايران مي دانست.

پخش عکس هاي بي حجاب و شخصي ندا در اين مستند و رقص وي پايان بخش مستند «براي ندا» بود.



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

چه شود که به چهره‌ی زرد من نظری برای خدا کنی

 که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی  

 تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را 

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی  

 زتو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم 

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی  

 همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون 

شکنی پیاله‌ی ما که خون به دل شکسته‌ی ما کنی  

 تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین  

همه‌ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی 

 تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران  

قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی  

 

هاتف اصفهانی



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 380
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

 

  دکتر خسرو فرشید ورد  شعر بسیار زیبائی دارن که اگر کسی از ایران دور بشه میفهمه چقدر این شعر پر محتوی و زیباست :

 

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست  
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست 

آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت 
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست 

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست 

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست 

در پیکر گلهای دلاویز شمیران 
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست 

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران 
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست  

آوارگی وخانه به دوشی چه بلاییست 
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست  

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ 
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست.

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران   
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست.

پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست.

هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ  
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست  

این کوه بلند است ولی نیست دماوند 
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست  

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است   
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست


:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ
نشسته بود پسر، روی جعبه‌اش با واکس
غریب بود، کسی را نداشت الا واکس
نشسته بود و سکوت از نگاه او می‌ریخت
و گاه بغض صدا می‌شکست : «آقا واکس؟»
درست اول پائیز، هفت سالش بود
و روی جعبه‌ی مشقش نوشت :‌ بابا واکس...
غروب بود، و مرد از خدا نمی‌فهمید
و می‌زد آن پسرک کفش سرد او را واکس
(سیاه مشقی از اسمِ خدا خدا بر کفش
نماز محضی از اعجاز فرچه‌ها با واکس)
برای خنده لگد زد به زیر قوطی، بعد
صدای خنده‌ی مرد و زنی که : «ها ها واکس-
چقدر روی زمین خنده‌دار می‌چرخد!»
(چه داستان عجیبی!)‌ بله،‌ در اینجا واکس-
پرید توی خیابان، پسر به دنبالش
صدای شیهه‌ی ماشین رسید، اما واکس-
یواش قل زد و رد شد، کنار جدول ماند
و خون سرخ و سیاهی کشیده شد تا واکس...
غروب بود، و دنیا هنوز می‌چرخید
و کفش‌های همه خورده بود گویا واکس
و کارخانه به کارش ادامه می‌داد و
هنوز طبق زمان هر دقیقه صدها واکس...
کسی میان خیابان سه بار "مادر!" گفت
و هیچ چیز تکان هم نخورد، حتا واکس
صدای باد، خیابان، و جعبه‌ای پاره
نشسته بود ولی روی جعبه تنها واکس 
 
پوریا میررکنی


:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

چهار گروهک ضد انقلابی از جمله گروهک‌های "کومله" و "دمکرات" که در مرزهای غربی ایران مشغول اقدامات تروریستی هستند، با صدور بیانیه‌ای از میرحسین موسوی اعلام حمایت کردند.

به گزارش شبکه ایران، به دنبال اعتراض میرحسین موسوی به اعدام پنج تروریست عضو گروهک پژاک، چندین گروهک تروریستی همسو با پژاک، ضمن تحسین آقای موسوی به دلیل این اقدامش، حمایت از وی را در دستور کار خود قرار داده اند.

بر پایه این گزارش، چهار گروهک ضد انقلابی از جمله گروهک های "کومله" و "دمکرات" که در مرزهای غربی ایران مشغول اقدامات تروریستی هستند، طی جلسه ای که در دفتر سیاسی حزب دمکرات برگزار کردند، با صدور بیانیه‌ای از میرحسین موسوی اعلام حمایت کردند.

این گروهک ها با اشاره به روند رو به رشد مخالفت میرحسین با جمهوری اسلامی، بویژه پس از اعتراض میرحسین به اعدام اعضای گروهک پژاک، اهداف محوری خود را با موسوی مشترک و او را گزینه ای مطلوب برای حمایت دانسته اند.

گفتنی است، میرحسین موسوی و همسرش ماه گذشته با صدور بیانیه های اعدام پنج تروریست عضو گروهک پژاک را "ناعادلانه" خواندند و به اجرای حکم قصاص درباره آنان اعتراض کردند.



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

در جریان برخورد با باند مهدی هاشمی (معدوم) بسیاری معتقد بودند که آدم موثر این قضیه برادر او، هادی هاشمی(داماد آقای منتظری) است که با توجه به انتصاب سببی او به بیت منتظری، از پیگیری اتهامات او جلوگیری شد و او به حیات سیاسی خود ادامه داد.



نظرات سید حسین موسوی تبریزی در مورد سید هادی هاشمی و مسأله عزل قائم مقام رهبری

 

1- در جریان برخورد با باند مهدی هاشمی (معدوم) بسیاری معتقد بودند که آدم موثر این قضیه برادر او، هادی هاشمی(داماد آقای منتظری) است که با توجه به انتصاب سببی او به بیت منتظری، از پیگیری اتهامات او جلوگیری شد و او به حیات سیاسی خود ادامه داد. او هم اکنون در دفتر منتظری است و کماکان خط دهی به دفتر منتظری- به ویژه پس از فوت او – را برعهده دارد. آنچه دلسوزانه نظام و در رأس آنها، بنیان گذار جمهوری اسلامی در خصوص لزوم تصفیه بیت منتظری از عناصر مغرض طرح کردند، مثمر ثمر نشد و آنچه رنجش خاطر امام عزیز را در پی داشت، اتفاق افتاد و موجب طرد مرحوم منتظری از سوی امام و مردم شد.

 

2- کتاب خاطراتی در سال 1384 از سوی سید حسین موسوی تبریزی(دادستان کل انقلاب که در زمان امام برکنار شده و از حامیان جریان فتنه پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری)به چاپ رسیده است که با توجه به گوینده آن، که از ارادتمندان آقای منتظری است، جای شک و شبهه ای در آن نیست . ایشان در صفحه 305 به صراحت مهدی هاشمی را متاثر از برادرش دانسته و در توصیف هادی هاشمی نوشته است:

 

"نقطه ضعف سید هادی هاشمی خود بینی و خود پسندی بیش از حد بود به طوری که گاهی من احساس می کردم که ایشان در هیچ کس غیر از خودش فهم و شعوری نمی بیند و من معتقدم همین یک عیب که خیلی بزرگ و خطرناک هم هست باعث شد که ایشان و دیگر اعضای این گروه به خصوص برادرش که متأثر از ایشان بود، مرتکب اشتباهی بشوند و موجب شوند که عده ای را با آقای منتظری دشمن کنند."

 

وی در بخش دیگری از همین کتاب صفت ناپسند دیگر هادی هاشمی را شرکت خود سرانه در تمام جلسات و ملاقات هایی که مسئولین و مدیران کشور با آقای منتظری داشتند، بر شمرده است که موجب محدودیت هایی برای حاضرین می شود(صفحه 306)

 

3- در جریان باند مهدی هاشمی، نظام بر اساس مشی حکیمانه خود تنها با عاملین اصلی باند برخورد کرد و دیگر اعضای ان( مانند م س ، ع ک ، م ص ، م ا ، اص و ...) کماکان به بیت مذکور تردد داشته و همیشه تلاش داشته اند با محوریت هادی هاشمی، همان اهداف گذشته را تحقق بخشند. در نوشته های متعددی در خصوص روحیات رادیکال، عدم درک سیاسی صحیح، انحصار گرایی، مخالفت با دیدگاههای حضرت امام(ره) و اقدامات خلاف قانون این گروه سخن گفته شده است، اما بیان این مطلب از سوی سید حسین موسوی تبریزی جالب توجه است، او سران باند مهدی هاشمی را این گونه معرفی می کند:

 

      " آنها مشکل بزرگی داشتند و آن خود بزرگ بینی اینها است و منشاء این خود بزرگ بینی این بود که اینها در بین بعضی از علما و روحانیون قرار گرفته بودند که از درک سیاسی چندانی برخوردار نبودند"

 

       موسوی تبریزی از دخالت صریح اعضای این باند در تصمیمات آقای منتظری سخن می گوید و می نویسد:

 

   " اعضای این باند اگر چه مدعی بودند که این عزل و نصب ها بر اساس رأی و نظر آقای منتظری انجام می گیرد ولی واقع امر طبق تحقیقی که در بعضی از موارد خود من کردم خلاف این را ثابت می کرد و اینها بدون توجه به نظر امام و آقای منتظری، سعی کردند کسانی را که همفکر خود می پنداشتند به مقام و منصبی برسانند و از طریق آنها اعمال نفوذ کنند"(صفحه 306)

 

4- پس از حدود دو دهه از جریان باند مهدی هاشمی، همچنان اعضای خود بین و کج اندیش این باند در دفتر مرحوم منتظری لانه کرده اند. اگر در آن مقطع سخنان خود را از طریق مرحوم منتظری بیان می کردند، این بار احمد منتظری و دیگر اعضای بیت مرحوم منتظری، اهداف مغرضانه خود را تحقق بخشند. سید حسین موسوی تبریزی با تمام تلاشی که برای تطهیر بیت منتظری دارد تصریح کرده است:

"اگر اعضای باند سید مهدی هاشمی عاقلانه و منطقی فکر می کردند دست کم برای رسیدن به اهداف رویه دیگری در پیش می گرفتند و با اعتماد به دیگران و دست برداشتن از خود بینی و خود محوری و به دور از تندرویهای بی حساب عمل می کردند، قطعا به این فرجام دچار نمی شدند"

 



5- آزموده را آزمودن خطا است، جا دارد احمد منتظری برای یک بار هم شده از تارهای تنیده شده به اطرافش دور شده و اهداف و واقعیت مشاورین و اطرافیان خود را ببیند، تصمیمات عاقلانه و منطقی را در  دستور کار خود قرار دهند تا سالها بعد ، کسان دیگری در مورد او چنین قضاوتی نکنند. به نظر می رسد بلایی که باند مهدی هاشمی( در واقع باند هادی هاشمی) بر سر مرحوم منتظری و بیت او تا کنون آورده اند، دست برادر نبوده و پس از فوت ایشان، این روند همچنان ادامه دارد تا بقایای بیت را در مسیر مقابله با نظام اسلامی و در سایه نام و اندیشه های آقای منتظری، به ورطه سقوط بیشتر و بد نامی بالاتر بکشاند.

 

(خاطرات سید حسین موسوی تبریزی، تهران چاپ و نشر عروج-وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره)  1384)

 

جای بسی تاسف است که انتشارات عروج که وابسته به بیت امام(ره) می باشد و وظیفه اصلی آن ترویج مبانی و اندیشه های حضرت امام می باشد ولی وظیفه اصلی خود را فراموش کرده و کتبی همچون خاطرات موسوی تبریزی را که با هدف تطهیر منتظری جمع آوری گردیده را به چاپ رسانده رسالت اصلی خود را فراموش می کند.



در پایان ذکر این نکته لازم است، با توجه به مطالب فوق، باند مهدی هاشمی معدوم در واقع همان باند هادی هاشمی است و به همین جهت، باند مهدی هاشمی پس از عزل آقای  منتظری تا کنون به توطئه های خود ادامه داده است، اما چون به دست پیر کبیر جماران و موسس جمهوری اسلامی حضرت امام(ره) ساقط شدند، عددی در به انحراف کشاندن نظام اسلامی نیستند لکن کینه های شکستشان از فرزند امیر المومنین را جمع کرده و در راه بدنام کردن بیت و نوه های آن بزرگ مرد گام برداشتند که با کمال غصه و تاسف توفیقاتی نیز کسب نموده اند و در این باره نقش موثر و تلاش های حساب شده  س .م (حلقه وصل بیت آقای منتظری و بیت و دفتر حضرت امام (ره))بسیار پر رنگ است که خود تفسیری مفصل دارد.

 



حلقه ارتباط این دو جریان با یکدیگر س.م می باشد و در نقش آفرینی خود آنچنان خوب عمل کرده است که برای فرزندان معنوی حضرت روح الله این مسئله به وضوح آشکار شده است که وی توانسته است با انتقال ایده ها و برنامه های باند مذکور تعدادی از منسوبین حضرت امام را برای رسیدن به اهداف غرض ورزانه فتنه گران به خود جذب کند .

 

آیا غصه و تاسف ندارد باند مخوف و پیچیده ای که در سایه قدرت قائم مقام رهبری(آقای منتظری) به ارکان نظام نفوذ کرده بود و به دست عبد صالح خدا؛ خمینی مقتدر ناکام و طرد شدند، و جام زهر و خون دلها به امام عزیز امت، دادند، هم اکنون اعضای بیت و دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره)، با بیت و دفتر مرحوم منتظری و باند مهدی هاشمی مرتبط و حامی هم شده اند. استفاده ابزاری جریان فتنه گر و خوارج پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری از برخی از اعضای بیت امام (ره) خود جای بسی تامل و تاسف را دارد.



به دلیل مشکلات به وجود آمده از بردن نام برخی از اشخاص معذوریم .




:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 416
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

انکار مکن طلعت پیشانی خود را
پنهان مکن ای پیر مسلمانی خود را

من از تو به ایمان تو مومن ترم ای مرد
کوتاه مکن سجده ی طولانی خود را

بگذار که با زلف تو خلوت کنم ای پیر
باید به یکی گفت پریشانی خود را

بگذار که بیرون بکشم با مدد تو
از چاه هوس یوسف زندانی خود را

آزرده ام از شهر که حق را زده بر دار
بردار سه تار من و بارانی خود را

بردار دلت را که خداخانه درین خوان
از خنجر و خون ساخته مهمانی خود را

جمعی شده سرگرم به دلسردی اغیار
جمعی شده مشغول ثناخوانی خود را

آن جمع به تفریق مزین شده، با وی
تقسیم مکن عالم عرفانی خود را

نادانی شان ضامن ناندانی شان است
پس حفظ کند وجهه ی نادانی خود را

آن جمع ـ چنان باد که بر گردن شمشاد ـ
بر دوش تو انداخته ارزانی خود را

هشدار! که این باد مصمم شده ای گل
بار تو کند بی سر و سامانی خود را

بزمی ست که عزم همگان جزم به رزم است
نظمی ست که خود خواسته ویرانی خود را

حق است که در الفیه ی خویش بماند
آن قوم که آزار دهد مانی خود را

ای ابر! تو را خاک سترون به هدر داد
بر دشت فرو ریز فراوانی خود را...


علیرضا بدیع



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 460
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

به کجا چنین شتابان،"

گون از نسیم پرسید.

" دل من گرفته زین جا ،

هوس سفر نداری ،

ز غبار این بیابان ؟ "

"همه آرزویم اما،

چه کنم که بسته پایم"

"به کجا چنین شتابان؟ "

"به هر آن کجا که باشد،

به جز این سرا ، سرایم ."

"سفرت به خیر اما ،

چو از این کویر وحشت ،

به سلامتی گذشتی ،

به شکوفه ها به باران ،

برسان سلام ما را."



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 371
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ
تصویر زن
در سردر کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمائم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند 

گفتند که واشریعتا خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دویدند 

ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد آن یکی خاک
یک پیچه ز گِل بر او بریدند 

ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گِل خریدند
چون شرع نبی ازین خطر جَست
رفتند و به خانه آرمیدند 

غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف می دریدند 

لبهای قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپیدند 

درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یکباره به صور می دمیدند 

طیر از وکرات و وحش از حجر
انجم ز سپهر می رمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم روسفیدند 

با این علما هنوز مردم
از رونق ملک ناامیدند 
 
ایرج میرزا


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 397
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

پدر شهيد «يعقوب بروايه» از شهداي پس از انتخابات با بيان اينكه مردم نبايد فريب سران فتنه را بخورند، گفت: سران فتنه و ضدانقلابيون بايد جوابگوي خون فرزند بي‌گناهم باشند.

عبدالزهرا بروايه در گفت‌و‌گو با فارس اظهار داشت: شهيد يعقوب بروايه، دوره ابتدايي را در روستاي بروايه تحصيل كرد و براي تحصيل در مقطع راهنمايي به دهستان الهايي رفت و سپس مدرك ديپلم را در شهر اهواز گرفت.

پدر شهيد «يعقوب بروايه» بيان داشت: وي مدرك ليسانس را از دانشگاه اراك گرفت و بعد از آن در دانشكده هنر و معماري دانشگاه تهران در رشته نمايش ادامه تحصيل داد و علاوه بر تحصيل، در پايگاه‌هاي مقاومت بسيج فعاليت مي‌كرد.

وي اضافه كرد: شهيد در سال گذشته دانشجوي ترم آخر كارشناسي ارشد رشته هنر بود؛ قبل از انتخابات به پسرم گفتم «تهران براي انتخابات وضعيت خوبي ندارد و به اهواز برگردد» ولي او گفت «23 خرداد امتحان دارم و نمي‌توانم به اهواز بازگردم».

پدر شهيد 26 ساله «يعقوب بروايه» اضافه كرد: منزل شهيد يعقوب در خيابان اسكندري شمالي بود و او ساعت 9:30 صبح 23 خرداد براي امتحان به دانشگاه رفت و ساعت 15:30 با او تماس گرفتم و گفت «پدر! من الان دانشگاه هستم و امتحانم را دادم؛ خيابان شلوغ شده و منتظرم خيابان‌ها كمي آرام شود تا با ماشين به خانه بروم».

وي بيان داشت: آن روز شهيد امتحان درس معارف اسلامي داشت كه بعدها استاد اين درس، برگه امتحاني او را به ما داد كه شهيد مطالب جالبي را در آن برگه نوشته بود.

بروايه بيان داشت: شهيد ساعت 16:30 با ما تماس گرفت و گفت «الان نزديك ميدان آزادي هستم و از كوچه و پس كوچه‌ها سعي مي‌كنم خودم را به منزل برسانم» بعد از اين تماس تلفني هر چقدر به وي زنگ زديم، جواب نداد.

وي بيان داشت: ساعت 18 دوباره با شماره شهيد يعقوب تماس گرفتم و يك پسر كم سن و سال تلفن را جواب داد و زود قطع كرد سپس با دوستان و همراهان شهيد تماس گرفتم و آنها هم از پسرم خبر نداشتند تا ساعت 10 شب هر چقدر تماس گرفتيم، از شهيد خبري نبود.

پدر شهيد «يعقوب بروايه» ادامه داد: از وضعيت پسرم هيچ گونه اطلاعي نداشتم، شب 24 خرداد بليط هواپيما گرفتم و از اهواز خودم را به تهران رساندم و به همراه پسر و برادرم براي پيدا كردن شهيد يعقوب به تمام بيمارستان‌هاي تهران رفتيم تا 2 روز موفق نشديم اثري از يعقوب پيدا كنيم تا اينكه پس از 2 روز شهيد را در بيمارستان لقمان حكيم ملاقات كرديم كه متاسفانه بر اثر اصابت تير به ناحيه سر شهيد، وي دچار ضربه مغزي شده و به حالت كما رفته بود.

بروايه گفت: بعد از پرس و جو به ما گفتند كه شهيد را از سر خيابان اسكندري به بيمارستان لقمان حكيم تحويل داده بودند و به محل حادثه رفتيم و فردي كه شاهد عيني اين جريان بود به ما گفت «اين جوان كوله پشتي به همراه داشت و مردي كه كت و شلوار بر تن داشت با يك سلاح بي‌صدا و از فاصله نزديك به طرف او شليك كرد».

پدر شهيد «يعقوب بروايه» ادامه داد: از طرف ديگر پليس آگاهي هم به ما اعلام كرد كه از فاصله 2 متري به شهيد شليك شده و صحت حرف آن فرد به من ثابت شد.

وي ادامه داد: حدود يك هفته در بيمارستان بوديم و تمام مأموران نيروي انتظامي و افرادي كه در بيمارستان حضور داشتند با ما همكاري خوبي داشتند.

بروايه در خصوص مسببان شهادت «يعقوب بروايه» بيان داشت: در اين قضايا عناصر ضدانقلاب سوءاستفاده كردند؛ زماني كه در بيمارستان بودم عده‌اي از سوي بي‌بي‌سي و العربيه آمدند تا با من مصاحبه كنند ولي من قبول نكردم.

وي در خصوص كساني كه فضاي متشنج بعد از انتخابات رياست جمهوري را ايجاد كردند، اظهار داشت: كساني كه به اين انقلاب اسلامي بدبين هستند و نمي‌خواهند اين انقلاب جلوه‌اي داشته باشد، اين كار را انجام دادند و فرزندان بي‌گناه اين مملكت را كشتند.

پدر شهيد «يعقوب بروايه» با اشاره به كساني كه مدعي تقلب در انتخابات بودند، اضافه كرد: در مملكت ما مقام معظم رهبري و قانون براي تشخيص دادن تقلب در انتخابات وجود دارد، دليلي نداشت كه اين افراد در خيابان‌ها لشكركشي كنند و جوانان اين مملكت را به شهادت برسانند.

وي با تأكيد بر اينكه مملكت ما قانون دارد، افزود: فرزند من براي ادامه تحصيل در روستاها درس خواند و با تمام مشكلاتي كه بر سر راهش بود تحصيلات خود را ادامه داد و در آخر كساني كه دنبال كرسي قدرت مي‌گشتند، فتنه‌اي را به پا كردند و فرزند من نيز بي‌گناه به شهادت رسيد.

بروايه با بيان اينكه شهيد «يعقوب بروايه» در تاريخ هفتم تير به شهادت رسيد و در روستاي بروايه تدفين شد، ادامه داد: از مسببان اين قضيه و سران فتنه و از ضدانقلابيون شكايت كردم، كسي كه فرزند مرا به شهادت رسانده بايد جواب بدهد.

وي با اشاره به اينكه سران فتنه به نتيجه نخواهند رسيد، افزود: در روزهاي نخستين شهادت پسرم، موسوي پيام تسليت براي ما فرستاد و من به آنها گفتم بنده، موسوي و پيام تسليت او را قبول ندارم به هر حال ما رأي خودمان را داديم ما فرزندان نظام مقدس اسلامي هستيم و فرزند همين انقلاب هستيم و آنها دنبال كساني ديگر بروند.

پدر شهيد «يعقوب بروايه»، با بيان اينكه كارهاي سران فتنه براي ملت آشكار است و آشكارتر نيز مي‌شود، خاطرنشان كرد: چهره اين افراد براي مردم شناخته شده است و عده كمي هستند كه فريب اين افراد را مي‌خورند؛ سران فتنه بدانند كارهايشان به هيچ‌وجه به سرانجام نخواهد رسيد.

بروايه يادآور شد: از ملت ايران مي‌خواهم فريب حرف‌هاي عناصر ضد انقلاب و ضد نظام اسلامي را نخورند؛ اين افراد مي‌خواهند با اسلام بازي كنند و از خداوند مي‌خواهم هيچ‌وقت اين انقلاب را از دست ندهيم زيرا از دست دادن انقلاب اسلامي پشيماني سنگيني را به بار خواهد گذاشت.

وي در پايان بيان داشت: خداوند حافظ و نگهدار مقام معظم رهبري باشد تا ايشان مثل هميشه مدبرانه عمل كنند و نظام مقدس اسلامي را از هر آسيبي مصون بدارند.

شهيد «يعقوب بروايه» در روستاي بروايه واقع در 25 كيلومتري جاده اهواز ـ انديمشك به همراه 3 خواهر و 4 برادر زندگي مي‌‌كرد.
پدر اين شهيد 26 ساله در زمين‌هاي كشاورزي فعاليت مي‌كند و علاوه بر آن از نيروهاي فعال بسيج و كميته امداد امام خميني (ره) بوده است.
 



:: بازدید از این مطلب : 303
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : محفوظ

شهید حسین غلام کبیری، جوانی بود که در 24 خرداد ماه 88 توسط اغتشاشگران به وسیله خودروی پراید در منطقه سعادت آباد تهران مجروح شده و روز بعد به درجه رفیع شهات نائل شد.

به گزارش رجانيوز،  شهید حسین غلام کبیری 18 ساله، از جوانی بود که در 24 خرداد ماه 88 توسط اغتشاشگران به وسیله خودروی پراید در منطقه سعادت آباد تهران مجروح شده و روز بعد به درجه رفیع شهات نائل شد.

محمدجواد صادقی، فرمانده پایگاه بسیج حجتیه شهر ری در خصوص نحوه حضور شهید‌ کبیری در پایگاه بسیج می‌گوید: از دوران نوجوانی در حقیقت از 4 سال گذشته در پایگاه حجتیه شهرری، فعالیت خود را به صورت جدی آغاز کرد، او روحیه امر به معروف فوق‌العاده‌ای داشت و از نیروهای متعهد به انقلاب و اسلام بود که در یادواره شهدا به عنوان نخستین داوطلب شرکت می‌کرد؛ حتی هنگام اعزام به میدان سعادت‌آباد نخستین داوطلبی بود که شجاعانه خود را آماده دفاع از دستاوردهای انقلاب و اسلام کرد.

به گزارش فارس، مادر شهید با خوشحالی خطاب به قاتلان پسرش می‌گوید که ابر قدرت‌ها بدانند پشتیبان نظام و رهبری هستیم و اشک چشمانش آرام‌تر می گیرد و می‌گوید: باور کنید آن شب اگر می‌دانستم که فرزندم کجا می‌رود و نتیجه‌اش چه خواهد شد من هم پا به پای او برای دفاع از اسلام می‌رفتم.

امروز در حالی یک‌سال از شهات شهید کبیری می‌گذرد که هنرمندان ما حتی یک کلیپ چند دقیقه‌ای برایش نساختند اما پروژه ندا آقا سلطان با 17هزار کلیب رنگارنگ همراه بوده است.

این در حالیست که اصلاح طلبان دائماً دولت فعلی و نظام را به دسته بندی و تقسیم بندی مردم به دو دسته متهم میکردند حال انکه خون ندا از خون اینگونه جوانان رنگین تر نیست .



:: بازدید از این مطلب : 281
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 21 خرداد 1389 | نظرات (0)